English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2539 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
concentration cell corrosion U نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
azimuth deviation U اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
continuously set vector U عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
free air anomaly U اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
continuous U متوالی
sequential U پی در پی متوالی
successive U متوالی
sequential <adj.> U متوالی
successive <adj.> U متوالی
hand running U متوالی
consecutive <adj.> U متوالی
sequential U متوالی
consecutive U متوالی
succedaneous U متوالی
series U متوالی
uninterrupted U متوالی
sequence control U کنترل متوالی
successive objective U هدفهای متوالی
reels U متوالی پشت سر هم
successive intervals U فاصلههای متوالی
succedent U متاخر متوالی
sequence checking U کنترل متوالی
reeling U متوالی پشت سر هم
successive U متوالی مسلسل
reeled U متوالی پشت سر هم
continuous data U دادههای متوالی
doubled up U دواسترایک متوالی
thudded U ضربههای متوالی
thud U ضربههای متوالی
doubled U دواسترایک متوالی
double U دواسترایک متوالی
reel U متوالی پشت سر هم
thudding U ضربههای متوالی
thuds U ضربههای متوالی
Successive Approximation U تقریب متوالی
consecutive U پیاپی متوالی
bit stream U بیتهای متوالی
continuous error U خطای متوالی
subalternate U افسر جزء متوالی
pitapat U با ضربههای تند و متوالی
method of successive approximations U روش تقریبهای متوالی
garland U نیم پیچهای متوالی
fusillade U شلیک متوالی تیرباران
days on end U چند روز متوالی
successive approximations method U روش تقریبهای متوالی
series resonant circuit U مدار رزنانس متوالی
successive reproductions method U روش بازسازیهای متوالی
garlands U نیم پیچهای متوالی
difference in northing U اختلاف عرض جغرافیایی اختلاف عرض
downpour U فرو ریزی بارش متوالی
downpours U فرو ریزی بارش متوالی
rat a tat tat U ضربات متوالی و تند زدن
state succession U تعویض دولتهابه طور متوالی
KO U با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
continous U متصل متوالی بدون وقفه
rat-a-tat U ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat U ضربات متوالی و تند زدن
anaphora U تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO's U با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
coherent U مرتب و دارای نظم متوالی
rat a tat U صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat a tat tat U صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span U مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
surface interval U فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
rat-a-tat U صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
tamp U بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis U تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
sentence U جمله
amongst U از جمله
term U جمله
among the rest U از ان جمله
sentence U جمله
sentences U جمله
sentencing U جمله
comprising <prep.> U از جمله
including <prep.> U از جمله
termed U جمله
outright U جمله
outrightly U جمله
mongst U از جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
terming U جمله
data logging U ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
totaling U جمله سرجمع
definiens U جمله تعریفی
executable statement U جمله اجرایی
totaled U جمله سرجمع
final term U جمله نهایی
total U جمله سرجمع
loose sentence U جمله بیربط
declaration statement U جمله تعریفی
control statement U جمله کنترلی
provisos U جمله شرطی
period U جمله کامل
mathematical term U جمله [ریاضی]
term U جمله [ریاضی]
error term U جمله خطا
an involed sentence U جمله پیچدار
periods U جمله کامل
assignment statement U جمله جایگزینی
compound statement U جمله مرکب
proviso U جمله شرطی
totalled U جمله سرجمع
sentence fragment U جمله جزء
word choice U جمله بندی
choice of words U جمله بندی
clauses U جزئی از جمله
termed U جمله طیفی
clause U جزئی از جمله
parenthesis U جمله معترضه
middling U جمله مشترک
sentence adverb قید جمله ای
terming U جمله عبارت
wordage U جمله بندی
statement label U برچسب جمله
stochastic term U جمله تصادفی
term U جمله عبارت
wording U جمله بندی
term U جمله طیفی
terming U جمله طیفی
one word sentence U جمله تک واژهای
verbiage [American English] U جمله بندی
totalling U جمله سرجمع
totals U جمله سرجمع
double talk U جمله دو پهلو
diction U جمله بندی
residual term U جمله باقیمانده
residual term U جمله پسماند
termed U جمله عبارت
term symbol U نشانه جمله طیفی
parses U جمله راتجزیه کردن
punch-line U جمله اساسی واصلی
punch line U جمله اساسی واصلی
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
period U نقطه پایان جمله
punch-lines U جمله اساسی واصلی
periods U نقطه پایان جمله
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
parse U جمله راتجزیه کردن
parsed U جمله راتجزیه کردن
impresa U نشانه جمله شعاری
job control statement U جمله کنترل کار
full point U نقطه پایان جمله
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
monomial U دارای فقط یک جمله
job control statement U جمله کنترل برنامه
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
sawing U لغت یا جمله ضرب المثل
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
cat-and-dog <adj.> <idiom> U پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vinculum U خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
collator U ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
augmentation U افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
do U این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
quarreling U اختلاف
divarication U اختلاف
quarrel U اختلاف
quarreled U اختلاف
misalignment U اختلاف
difference U اختلاف
compromis U حل اختلاف
versatility U اختلاف
disputed U اختلاف
schismatism U اختلاف
settlement of disputes U حل اختلاف
variance U اختلاف
quarrels U اختلاف
disputing U اختلاف
defferential U اختلاف
quarrelling U اختلاف
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
1Potential
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1A hero can affect on the people.
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1time is prceious it has great
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com